دانلو‌د کالکشن آهنگ های خاطره ساز داریوش اقبالی

شب آغاز هجرت تو، شب

در خود شکستنم بود

شب بی رحم رفتن تو، شب

از پا نشستنم بود

شب بی تو، شب بی من، شب

دل مرده های تنها بود

شب رفتن، شب مردن، شب

دل کندن من از ما بود

توی این کوچه به دنیا اومدیم

توی این کوچه داریم پا میگیریم

یه روز هم مثل پدربزرگ باید

تو همین کوچه بن بست بمیریم

صبور خوب خانگی شریک ضجه های من

خنده خسته بودنم زنگ خطر نمیشود

حادثه یکی شدن حادثه ای تازه نبود

مرد تو جز تو از کسی زیر و زبر نمیشود

بفکر سر سپردنم به اعتماد شانه ات

گریه ی بخشایش من که بی ثمر نمیشود

همیشگی ترین من،لاله نازنین من

وای دارم آتیش میگیرم
دیگه از غصه و غم
دلم میخواد بمیرم
وای اگه برگرده پیشم
براش پروانه میشم
ازش جدا نمیشم

در این حریم شبانه ی ستم گرفته

در این شب خوف و خاکستر که غم گرفته

رفیق روزان روشن رهایی من

ستاره ها را صدا بزن دلم گرفته

خدایم آه ای خدایم

آه ای خدایم

صدایت میزنم بشنو صدایم

شکنجه گاه این دنیاست جایم

به جرم زندگی این شد سزایم

آه ای خدایم بشنو صدایم

مرا بگذار با این ماجرایم

لالایی لالایی لالایی عزیز نازنین من لالایی

بخواب این آخرین خواب تو شیرین

 از این قهرمان قصه هایی

تو ای سرباز و ای فرزند بهتر

جدا از بستر و آغوش مادر

ای نازنین ای نازنین در آینه ما را ببین

از شرم این صد چهره ها

در آینه افتاده چین

از تندباد حادثه گفتی که جان در برده ایم

اما چه جان در بردنی

دیریست که در خود مرده ایم

ببار ای ابر باران بار ، باران را

بیار ای شرشر باران ، بهاران را

رها کن رود عاشق ، تن سوی دریا

بجوش ای چشمه ی پاک ، از دل صحرا

زمین بشکاف از هم ، باغ برپا شو

خوش فروغیست فرح بخش

که از باد سهند می آید

یا شرابیست که از چشمه عشق

بر لب جان من تشنه جگر می آید

این صدای نفس ایران است

در گیر و دار محکمه میزان دروغگوست

در کشوری که رعیت و سلطان دروغگوست

تشخیص گرگ ها چقدر سخت میشود

در گله ای که حضرت چوپان دروغگوست

آن کس که راه راست

نشان می دهد به شهر

ملتی افتاده و زار و زبون

گرگِ بیرون دارد و گرگِ درون

حلقه حلقه گرگ، پیرامون ما

سیرشان هرگز نسازد خون ما

گر چنین بر ما بزرگی می‌کنند

بره می‌بینند و گرگی می‌کنند

تب میکنم از فکر تو تا با خودم همدرد شم

صدتا زمستونم بیاد امکان نداره سرد شم

شاید تمامه عمرمو درگیره ویرونی کنی

اما بدون با عشقه من کاری نمیتونی کنی

هر روز راهی میشی و باور ندارم رفتنو

تنهاتر از اونم که از رفتن بترسونی منو

لبخند تو یعنی گل آغاز بهار من

برگشتن ساعتها جستن از حصار من

لبخند ینی صبح آغاز شکفتنها

زیبا شدن دنیا دریا شدن دریا

از خاطره تاریکم ای حادثه ی روشن

ببین تمام من شدی اوج صدای من شدی

بت منی شکستمت وقتی خدای من شدی

ببین به یک نگاه تو تمام من خراب شد

چه کردی با سراب من

1. که قطره قطره آب شد

وطن پرنده پر در خون

وطن شکفته گل در خون

وطن فلات شهید و شب

وطن پا تا به سر خون

وطن ترانه زندانی

وطن قصیده ویرانی