دانلود پلی لیست خاطره انگیز آهنگ های محمد اصفهانی

امشب در سر شوری دارم امشب در دل

نوری دارم

باز امشب در اوج آسمانم باشد رازی با

ستارگانم

امشب یک سر شوق و شورم از این عالم

گویی دورم

بشکن سبوی باده را

مستی تویی هستی تویی!

در این سرای نیستی

مستی تویی هستی تویی

واویلی یا واویلی ویلی واویلی واویلی

روزم شب از محالی؛ خوابی خیالی

از موی او نال و نالان مویی و نالی

دنیا رو بـا همـه خوب و بــدش

با همــــــه زنـدونیـــای ابــدش

پشت سـر گذاشتنــو رها شــدن

رفتنو سـری تــوی سـرا شــدن

واسشون تو بند دنیـا جا نبـود

دنیـا که جـای پرنـده هـــا نبـود

چشای تو نور کوچه باغ رازه چشای من

ظلمت شب نیازه

با همدیگه راز و نیازی داشتیم حکایت دور

و درازی داشتیم

با همدیگه راز و نیازی داشتیم حکایت دور

و درازی داشتیم

ای آتش پنهان در من برخیز ای شسته به

خون پیراهن برخیز

برخیز با داغ نهان برگیر این بار گران

روشن کن چشم جهان

ای که بوی باران شکفته در هوایت

یاد از آن بهاران که شد خزان به پایت

شد خزان به پایت بهار باور من

سایه بان مهرت نمانده بر سر من

جز غمت ندارم به حال دل گواهی

جانا به جز از عشق تو دیگر هوسم نیست

سوگند خورم من که به جای تو کسم نیست

امروز منم عاشق بی مونس و بی یار

فریاد همی خواهم و فریاد رسم نیست

نمی خواستم خورشید و ازت بگیرم

نمیخواستم آسمونت ابری باشه

نمیخواستم که چشات بارونی و سرد

سهم تو گریه باشه بی صبری باشه

آرزوم بوده که آسمون تو شبهات

آمدم ای شاه! سلامت کنم

عرضِ ارادت؛ به مقامت کنم

آنچه که دارم؛ تو رســاندی به مــن

هوامو نداشتی هوایی شدم چه کابوس بی

انتهایی شدم

نگاهت من و زیر و رو میکنه من و با دلم

روبه رو میکنه

من و دست بسته تو و قلب خسته که هر

کی رسیده یه جاشو شکسته

ایران شروع و پایان ایران بالاتر از جان

ایران نبینمت ویران

ایران کلام آخر ایران تمام باور ایران

نبینمت پر پر
ای با شکوه مغرور ای تکیه گاه آخر آرامشی

شبیه آغوش امن مادر

میشد تصویر اون روزای خوبو

تو بارون نگاهت منعکس کرد

یه جوری خالیه جات پیش من که

تموم دنیا دلتنگی مو حس کرد

در این سرای نیستی

مستی تویی ، هستی تویی

تو آفتاب هشتمین سر چهارده عدد

بیدار کن خواب مرا از وحشت این دیو

تو همدم تنهایی پهناورم هستی

آرامش دنیای سرسام آورم هستی

هر شب تو را در ازدحام غم صدا کردم

هر شب برای شانه هایت گریه آوردم

در هر نت از موسیقی باران تو را دیدم

به گوش کس نمیرسد در این هوا صدای ما

همین خیال آشنا به گریه میکشد مرا

اشک بغض عاشقانه شد

عشق شکوه شد ترانه شد

دلی شکسته داشتم که بی صدا نشانه شد

پشت دریا شهری است که در آن پنجره ها

رو به تجلی باز است

بامها جای کبوترهایی است که به فواره

هوش بشری می نگرند

دست هر کودک ده ساله شهر ، شاخه

معرفتی است

مردم شهر به یک چینه چنان می نگرند که

به یک شعله